مفهوم سوسیالیزم

اهداف و اصول «گرایش مارکسیست های انقلابی ایران»  (قسمت هفتم)

پس از پایان یافتن استیلای نظام  سرمایه‌داری، و استقرار دولت كارگری، از لحاظ اقتصادی باید سه مرحله از یک دیگر متمایز شوند:

 *فاز انتقال از سرمایه‌داری به سوسیالیزم

 *فاز پایینی جامعه ی کمونیستی (جامعه ی سوسیالیستی)

* فاز بالایی جامعه ی کمونیستی

اما، سازمان‌های سنتی این مفاهیم را همواره مخدوش كرده‌اند. آنان بر این اعتقاد بوده كه پرولتاریا به محض كسب قدرت، وارد ساختن جامعه‌ی سوسیالیستی می‌شود. برای مثال- با اتكاء بر این نظریات- برخی از آنان (عمدتاً پیروان سابق مسكو) تا همین اواخر جامعه ی شوروی را یک جامعه ی "سوسیالیستی" پنداشته و معتقد بودند كه سوسیالیزم در شوروی ساخته شده است! (البته، امروز دیگر پس از فروپاشی جامعه‌ی شوروی، كسی چنین ادعایی را نمی‌تواند، كند).

مرحله ی انتقال از سرمایه داری به سوسیالیزم

از دیدگاه ماركس و انگلس، هیچ گاه تفاوت كیفی میان دو مقوله ی سوسیالیزم و كمونیزم وجود نداشت. سوسیالیزم صرفاً فاز پایینی جامعه ی کمونیستی است. در سوسیالیزم طبقات و دولت از میان رفته و به هر فرد در جامعه به اندازه ی سهمش در تولید اجتماعی از محصول آن تولید تعلق می‌گیرد. سپس در فاز بالایی جامعه ی کمونیستی- با رشد كیفی نیروهای مولده در سطح جهانی و وفور اقتصادی- به هر كس به اندازه ی نیازش تعلق می‌گیرد. اما قبل از رسیدن به جامعه‌ی كمونیستی، جامعه وارد یک مرحله‌ی مشخص از تكامل می‌شود: مرحله ی گذار از سرمایه‌داری به سوسیالیزم. جامعه‌ی در حال گذار از سرمایه‌داری به سوسیالیزم عمدتاً از طریق انهدام مالكیت خصوصی بر وسائل تولید (زمین، صنایع، بانک ها و غیره)، انحصار تجارت خارجی و معرفی اقتصاد با برنامه تعیین می‌شود. در این جامعه، تولید دیگر توسط قانون ارزش تعیین نمی‌شود. اما در این جامعه، برخلاف جامعه ی آتی سوسیالیستی، یک تضاد اساسی میان وجه تولید كه دیگر غیركاپیتالیستی است و وجه توزیع كه اساساً بورژوائی باقی می‌ماند، وجود خواهد داشت.

ماركس در "نقد برنامه ی گوتا"، به تفصیل به بقای نابرابری‌های اجتماعی در دوران انتقالی و حتی در مراحل اولیه ی سوسیالیزم اشاره می‌كند. وی علت این نابرابری‌ها را بقای معیارهای بورژوایی در توزیع می‌داند (انگیزه‌های مادی، مبارزه برای ارتقاء دست مزدها، نابرابری در مصرف و غیره).

این تضاد اساسی دوران انتقالی از این واقعیت ناشی می‌شود كه وجه "تولید" سوسیالیستی در قیاس با وجه تولید سرمایه‌داری، مرحله ی بسیار عالی‌تری از تكامل نیروهای مولده را طلب می‌كند- مرحله ی وفور مادی كه معیارهای بورژوائی توزیع را غیرضروری می‌كند.

برای حل تضادهای این جامعه، دو تكلیف اساسی تاریخی می‌باید تحقق یابند:

الف) تقسیم كار طبقاتی، اقتصاد پولی و گرایش به سودجویی و ثروتمند گشتن و كلیه ی بازمانده‌های ایدئولوژیک سرمایه‌داری و غیره می‌باید آگاهانه از بین به روند.

ب) رشد مؤثر نیروهای مولده در راستای ایجاد وفور اقتصادی برای تمامی بشریت می‌باید تحقق یابد.

در این مرحله، تولید كالائی، طبقات اجتماعی و دولت نیز می‌باید مرحله ی اضمحلال خود را طی كنند. در مرحله ی انتقالی، از دولت صرفاً برای جلوگیری از بازگشت طبقه‌ی حاكم سابق و تنظیم فعالیت‌های اقتصادی روزمره استفاده می‌شود. با پایان پذیرفتن این نقش، دولت تحت دیكتاتوری پرولتاریا نیز باید از بین به رود. البته سرعت انهدام دولت و طبقات نه تنها بستگی به مبارزات طبقاتی داخلی دارد، كه با مبارزات طبقاتی بین‌المللی نیز پیوند خورده‌ است.

 نقش دیكتاتوری پرولتاریا

در مرحله ی انتقال از سرمایه‌داری به سوسیالیزم

در مرحله ی انتقال از سرمایه‌داری به سوسیالیزم، از میان رفتن دولت با رشد اقتصادی، هم گام با یک دیگر باید طی شوند. اما، این روند شاید به طور ایده‌آل پیش نرود و جامعه به طور اجتناب ناپذیر- با برخی از ناهنجاری‌های معین بوروكراتیک مواجه شود. زیرا كه، در جامعه‌ی سرمایه‌داری، چنان چه پرولتاریا عموماً در موقعیتی قرار می‌گرفت كه می‌توانست به محض كسب قدرت به مثابه یک طبقه بر كلیه ی امور زندگی اجتماعی و اقتصادی نظارت كند، این ناهنجاری‌های بوروكراتیک اجتناب ناپذیر نمی‌بود. اما، متأسفانه چنین نیست. نظام سرمایه‌داری كارگران را در كلیه ی سطوح زندگی بیگانه می‌سازد و از طریق تحمیل حداقل 8 ساعت كار روزانه (مضافاً بر وقت هدر رفته برای ایاب و ذهاب به محل كار و زندگی)، كارگران را از رشد فرهنگی- كه آنان را قادر به عهده‌گیری فوری اداره ی جامعه  می‌سازد- محروم می‌كند. كارگرانی كه پس از ساعت‌ها كار طاقت فرسا به محل مسكونی خود باز می‌گردند، دیگر فرصت مطالعه و ارتقاء سطح فرهنگ خود را نخواهند داشت. تا هنگامی كه مدت زمان كار، آگاهانه كاهش نیابد، ابتدائی‌ترین وضعیت مادی برای مدیریت كارگری جامعه زیست نمی‌كند. بنابر این، شكلی از نیابت قدرت- كه به نوبه خود می‌تواند به ناهنجاری‌های بوروكراتیک منجر شود- اجتناب ناپذیر است.

اما، این قدرت كه به نیابت جامعه- در این مرحله- برای از بین بردن تدریجی خصوصیات منفی موروثی جامعه ی سابق گام‌های مؤثر بر می‌دارد- می‌باید شكل ویژه‌ای داشته باشد. چنین قدرتی می‌باید دموكراتیک ‌ترین قدرتی باشد كه تاریخ به خود دیده است. دموكراسی‌ای بسیار عالی‌تر از "دموكراسی بورژوائی" حاكم بر كشورهای سرمایه‌داری. در این مرحله آزادی
بیان و تجمع و اعتصاب و غیره برای كلیه‌ی قشرهای اجتماعی توسط قدرت دولتی نوین باید تضمین گردند (مگر برای آنان كه مسلحانه قصد براندازی قدرت اكثریت مردم را دارند). این قدرت که "دیكتاتوری انقلابی پرولتاریا" نامیده می‌شود. قدرتی است كه به نمایندگی از كارگران و زحمت كشان و متحدین آنان (اكثریت جامعه)- براساس تضمین دموكراسی كارگری (قدرت شورایی)- روند عبور از سرمایه‌داری به سوسیالیزم را تسهیل و عملی می‌كند. به قول ماركس تنها ضامن انتقال از سرمایه‌داری به سوسیالیزم همانا استقرار دیكتاتوری انقلابی پرولتاریا است. هر شكل دیگری از قدرت و یا جایگزینی دیكتاتوری انقلابی پرولتاریا و قدرت شورایی با "دیکتاتوری حزب" و یا "خبرگان روشن فكر" و سركوب مخالفان سیاسی به نام طبقه ی كارگر محكوم به شكست است و امر انتقال به سوسیالیزم را مسدود كرده و وضعیت را برای بازگشت سرمایه‌داری هموار می‌كند.

در شوروی چنین شد. اختناق استالینیستی علیه طبقه‌ی كارگر و زحمت كشان و ملیت‌ها و سركوب دموكراسی كارگری، مرحله ی انتقال به سوسیالیزم را متوقف كرد و جامعه را نهایتاً به عقب (یعنی سرمایه‌داری) باز گرداند. در جامعه‌ی شوروی، رهبری حزب بلشویک- به نمایندگی شوراهای كارگران، دهقانان و سربازان- قدرت سیاسی را به دست گرفت و اقدامات اولیه در راستای استقرار قدرت شورایی و امر انتقال به سوسیالیزم را عملی كرد. اما به علت انزوای انقلاب در سطح جهانی و جنگ داخلی كه منجر به از بین رفتن پیشروی انقلابی و كارگری شد، در این جامعه به تدریج ناهنجاری‌های بوروكراتیک غالب شد. مبارزه ی لنین علیه بوروكراسی نیز با مرگ وی متوقف شده و مبارزه ی اپوزیسیون چپ به رهبری تروتسكی نیز شكست خورد. استالین و دارودسته اش به نمایندگی از قشر بوروكرات (و بازماندگان رژیم تزار) به نام طبقه ی كارگر و متكی بر اعتبار انقلاب اكتبر، قدرت را از طبقه‌ی كارگر غصب كردند و جامعه را عاقبت "در مارپیچ بوروكراسی" (سرمایه‌داری) به عقب برگرداند.